50 درصد تخفیف ثبت نام همزمان
متریکس + کانسپت دیزاین
50
1
2
3
آموزشگاه فنی و حرفه‌ای آزاد مرتضوی
Mortazavi Design Academy

جواهرات مفهومی

آیا جواهرات صرفاً کالایی برای تجمل و زیبایی هستند؟ آیا طراحی جواهرات در هنر معاصر جایگاه مستقل و تاثیرگذاری یافته؟ آیا یک قطعه زیور می‌تواند حامل پیام‌های اجتماعی، اعتراضی یا مفهومی باشد؟

در این مقاله از آکادمی طراحی مرتضوی قصد داریم به نوعی از طراحی جواهرات بپردازیم که در آن پیام، معنا و مفهوم پشت اثر از زیبایی صرف اهمیت بیشتری دارد: جواهرات مفهومی.

طراحی جواهرات از دیرباز شاخه‌ای از هنرهای کاربردی بوده که تجمل و زیبایی را نمایش می‌دهد و در عین حال دارای کارکردهای نمادین فردی و اجتماعی است. اما در اوایل و اواسط قرن بیستم، همانند سایر شاخه‌های هنر، این حوزه نیز تحت تاثیر تحولات هنر معاصر قرار گرفت؛ هنری که دیگر صرفاً ابزاری برای خلق زیبایی نیست، بلکه به دنبال تاثیرگذاری عمیق‌تر بر مخاطب و برانگیختن پرسش و شک در اوست.

در نتیجه، برخلاف تعریف سنتی هنر که خلق آثار هنری را صرفاً برای لذت بصری می‌دانست، هنر معاصر تلاش می‌کند ذهن مخاطب را درگیر کند. به همین دلیل، بخشی از طراحی جواهرات نیز اولویت را به معنا و پیام اثر داد و اهمیت زیبایی صرف را کاهش داد.

در این نوشتار ابتدا به تاریخچه جواهرات مفهومی و تفاوت‌های آن با طراحی کلاسیک می‌پردازیم، سپس با آثار تعدادی از هنرمندان برجسته این حوزه آشنا می‌شویم.

هنر سنتی تا هنر معاصر

نگاه سنتی به هنر، که تا قرن نوزدهم غالب بود، زیبایی و مهارت فنی را مهم‌ترین معیارهای ارزش‌گذاری آثار هنری می‌دانست. نقاشی‌های استادانه، مجسمه‌های متقارن و اشیای تزئینی ظریف، نمونه‌هایی از این دیدگاه‌اند.

در این رویکرد، اثر هنری صرفاً باید دیده می‌شد و لذت زیبایی شناختی ایجاد می‌کرد. خلق اثر نیازمند مهارت، تکنیک و دقت بالا بود و اغلب هنرمندان تحت حمایت نهادهای سلطنتی، کلیسا یا طبقات اشراف کار می‌کردند. به همین دلیل، آثار هنری غالباً جنبه تزئینی یا پرستشی داشتند و کمتر به مسائل شخصی، انتقادی یا مفهومی می‌پرداختند.

در قرن بیستم، تحولات اجتماعی، فلسفی و سیاسی تعریف هنر را دگرگون کرد. هنر معاصر محدود به زیبایی ظاهری و مهارت فنی نبود، بلکه بر ایده، مفهوم و نقد اجتماعی تمرکز یافت.

هنرمندان دیگر صرفاً به دنبال تحسین نبودند، بلکه می‌خواستند سؤال ایجاد کنند، ذهن مخاطب را برانگیزانند و گاه او را ناراحت یا شوکه کنند.

فرم‌های نوینی از هنر مانند چیدمان (Installation)، پرفورمنس (Performance) و هنر مفهومی (Conceptual Art) به وجود آمدند که ظاهر ساده یا حتی خام داشتند اما معنا و تفکری عمیق پشت آنها بود.

مخاطب هنر معاصر صرفاً ناظر نیست، بلکه باید وارد گفت‌وگوی ذهنی با اثر شود و به تأمل و تفکر واداشته شود.

هنر مفهومی

هنر مفهومی (Conceptual Art) در دهه ۱۹۶۰ به عنوان جنبشی پیشرو ظهور کرد که شعارش این بود: «ایده مهم‌تر از اجراست».

در هنر مفهومی، مفهوم یا ایده پشت اثر، اصل ماجراست. ممکن است اثر فیزیکی بسیار ساده، خام یا حتی “ناقص” به نظر برسد، اما مهم‌ترین چیز پرسش‌ها و تفکراتی است که در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند.

نمونه برجسته آن، اثر مارسل دوشان است که یک توالت مردانه (اورینال) را در نمایشگاه به عنوان اثر هنری ارائه داد و بدین ترتیب تعریف سنتی هنر را به چالش کشید.

در هنر مفهومی، اثر می‌تواند یک متن، نمودار، عکس یا حتی یک اجرا (Performance) باشد. گاهی اصلاً شیء فیزیکی برای تماشا وجود ندارد، زیرا همه چیز در ذهن شکل می‌گیرد.

این رویکرد راه را برای ورود مفهوم به رسانه‌های دیگر، از جمله معماری و طراحی جواهرات، باز کرد.

جواهرات مفهومی

تا پیش از قرن بیستم، جواهرات در فرهنگ‌های مختلف عمدتاً نقش نمادین داشتند؛ نشانگر قدرت سیاسی، ثروت، طبقه اجتماعی، مذهب، آیین و عشق و تعهد. این آثار معمولاً حامل پیام‌های اعتراضی یا مفهومی نبودند.

اما در قرن بیستم، با شکل‌گیری جنبش‌های هنر مفهومی، فمنیستی و ضد جنگ، هنرمندان جواهرسازی به موضوعات اجتماعی، جنگ، جنسیت، بدن و … پرداختند.

تقریباً تا اوایل قرن بیستم، هنرهایی مانند نقاشی، موسیقی، مجسمه‌سازی و ادبیات به عنوان هنر واقعی شناخته می‌شدند و هنرهای کاربردی مانند طراحی مبلمان، لباس، پارچه، شیشه‌گری، سفال‌گری و جواهرسازی بیشتر به زیبایی و کاربردی بودن اهمیت می‌دادند.

اما از اواسط قرن بیستم، این نگاه تغییر کرد و هنرهای کاربردی نیز وارد حوزه مفهوم و معنا شدند.

یکی از ویژگی‌های جواهرات مفهومی، کنار گذاشتن متریال‌های رایج و فرم‌های کلاسیک و سنتی بود که امکان تبدیل طراحان جواهر از صنعتگر به هنرمند مفهومی را فراهم کرد.

صنعتگر، آرتیزان یا هنرمند مفهومی

تا پیش از شکل‌گیری جریان جواهرات مفهومی، اغلب فعالان حوزه طلا و جواهر صنعتگرانی بودند که مهارت فنی بالا داشتند و طراحی‌ها تابع سفارش مشتری و بازار بود. معیارهای زیبایی سنتی مانند تقارن، درخشندگی و استفاده از طلا و سنگ‌های قیمتی، ارزش اصلی آثار بود.

با گسترش هنرهای کاربردی و ورود مفهوم به طراحی، نوع جدیدی از هنرمند-صنعتگر به نام آرتیزان شکل گرفت؛ کسانی که علاوه بر مهارت فنی، دیدگاه هنری و شخصی خود را نیز وارد آثار می‌کردند. آثار آن‌ها پاسخ صرف به بازار نبود بلکه بیانگر جهان‌بینی و ذهنیت شخصی‌شان بود.

اما هنرمندان مفهومی جواهر را به عنوان رسانه‌ای برای انتقال معنا، نقد اجتماعی و بیان احساسات می‌بینند. این جواهرات ممکن است صرفاً زینتی یا کاربردی نباشند و مانند مجسمه یا چیدمان، مخاطب را به تفکر و واکنش وا می‌دارند.

هنرمندان تاثیرگذار در حوزه طراحی جواهرات مفهومی

  1. Gijs Bakker (هلند-1942)

در جهان شفاف و صیقل‌خورده‌ی جواهرسازی سنتی، ورود «خِیس بکر»  مانند ضربه‌ای ناگهانی‌ست؛ چیزی شبیه به در زدن محکم وسط یک نمایش ظاهراً آرام. او متولد ۱۹۴۲ در هلند است، و بیش از پنج دهه در مرز میان طراحی صنعتی، جواهرسازی و هنر مفهومی فعالیت کرده است. نگاه او به جواهر فراتر از زرق‌وبرق ظاهری‌ست و همین دیدگاه، بستری برای تغییر ریشه‌ای در این مدیوم به وجود آورد.

یکی از آثار شاخص Gijs Bakker، گردنبندی‌ست  که تصویر بریده‌شده‌ای از لب‌های الویس پریسلی را درون یک قاب پلاستیکی شفاف جای داده. او در این اثر به‌جای استفاده از مواد گران‌قیمت یا طراحی‌های سنتی، سراغ تصویر یک چهره‌ی مشهور رفته و با حذف باقی اجزای صورت، تنها لب‌ها را برجسته کرده است. این انتخاب، هم به موضوع شهرت و اسطوره‌سازی در فرهنگ معاصر اشاره دارد، و هم ارزش ظاهری جواهر را زیر سؤال می‌برد. به‌جای طلا و الماس، تصویر جایگزین شده و به مخاطب یادآوری می‌کند که معنای جواهر می‌تواند فراتر از زیبایی و تجمل باشد.

Picture1

در دهه‌ی ۱۹۹۰، همراه با طراح ایتالیایی Chiara Zonta، پروژه‌ی «Chi ha paura…?»  چه کسی می‌ترسد از…؟ را راه‌اندازی کرد؛ نامی طعنه‌آمیز که مستقیماً به ترس مخاطبان از مواجهه با جواهرات مفهومی اشاره دارد. هدف این پروژه از همان ابتدا، شکستن تعاریف تثبیت‌شده‌ی جواهرات لوکس و وارد کردن ایده، پرسش، و جسارت به جهان جواهر بود.

در این پروژه، هنرمندانی از سراسر دنیا دعوت شدند تا جواهراتی خلق کنند که لزوماً زیبا یا پوشیدنی نباشند، بلکه معنا داشته باشند؛ آثاری که مخاطب را به فکر وادار کنند و یا حتی باعث ناراحتی‌اش شوند. از دل همین نگرش، آثاری مثل «Index»  شکل گرفتند.

Index، اثری از استودیوی سنگاپوری HOKO ، نمونه‌ای گویا از این نگاه است. در این قطعه، انگشتی نقره‌ای از جنس رزین یا فلز، جایگزین انگشت واقعی می‌شود. در این اثر با حلقه‌ای مواجهیم که صرفاً نوک انگشت اشاره را می‌پوشاند؛ انگشتی که در جهان دیجیتال امروز بیشترین تماس را با صفحه‌ نمایش‌ها دارد. این اثر، نوعی نقد بر وابستگی افراطی ما به تکنولوژی‌ست؛ گویی بدن ما نیازمند محافظی در برابر استفاده‌ی بی‌وقفه از ابزارهای هوشمند است. فرم ساده و صنعتی حلقه، زیبایی‌شناسی مرسوم جواهرات را به چالش می‌کشد و با ارجاع به محافظ ناخن‌های اشرافی در سنت آسیایی، تاریخی از قدرت و منزلت را به نقدی معاصر بر کار و خستگی بدل می‌سازد.

Picture2

Picture3

این اثر، و بسیاری دیگر در پروژه‌ی «Chi ha paura…?»، گواهی هستند بر تلاش Bakker برای عبور از مرزهای متعارف و بازتعریف نقش جواهرات در جامعه. او جواهر را رسانه‌ای می‌بیند برای انتقال اندیشه، نقد اجتماعی، و طرح پرسش‌هایی که در دیگر مدیوم‌ها شاید مجال ظهور نیابند. و شاید به همین دلیل است که آثار برآمده از این پروژه، بیشتر از آنکه «زیبا» باشند، «ضروری»‌اند.

  1. Otto Künzli (سوییس، ۱۹۴۸)

«اوتو کونتسلی» یکی از رادیکال‌ترین و هوشمندترین چهره‌های هنر مفهومی و طراحی جواهر است. او مرز میان شوخ‌طبعی، نقد اجتماعی و زیبایی‌شناسی را به ظرافت جابه‌جا می‌کند.

او را نمی‌توان صرفاً طراح جواهر دانست؛ بیشتر یک متفکر بصری است که از فرم برای بیان ایده بهره می‌برد. نگاهش به جواهر انتزاعی و چالش‌برانگیز است؛ همان‌قدر که آثار یک فیلسوف یا هنرمند مفهومی.

یکی از آثار معروف او «The Gold Makes You Blind» طلا تو را کور می‌کند است؛ دستبندی ساده از لاستیک مشکی که حلقه طلای خالص درون آن پنهان شده است. نه دیده می‌شود، نه لمس، و فقط از طریق عنوان اثر می‌فهمیم که طلا هست. این تضاد بزرگ، نقدی‌ست به شی‌پرستی و مصرف‌گرایی؛ پرسشی درباره ارزش و دیده شدن.

Picture4

Picture5

اثر Pressures of the Self از Otto Künzli مجموعه‌ای‌ست از سرانگشتانه‌هایی فلزی و نوک‌تیز که بر نوک انگشتان دست پوشیده می‌شوند. این قطعات در نگاه نخست یادآور زره یا ابزار دفاعی‌اند، اما در عین حال، حالتی تهدیدگر دارند؛ گویی هم حافظ‌اند و هم آسیب‌زننده.

در این اثر، بدن نه صرفاً حامل جواهر، بلکه بخشی از مفهومی‌ست که اثر می‌سازد. سرانگشتانه‌ها شکلی از فشارهای درونی و روانی را مجسم می‌کنند؛ تضادی میان نیاز به محافظت از خود و ترسی که از همان حفاظت ممکن است زاده شود.

Picture6

Künzli در این اثر، زیبایی‌شناسی سنتی را کنار می‌گذارد و به‌جای آن، اضطراب، کنترل، و مرز میان خود و دیگری را دست‌مایه‌ی بیان قرار می‌دهد. Pressures of the Self نمونه‌ای‌ست درخشان از جواهرات مفهومی که پرسشی‌ست درباره‌ی ماهیت هویت، فشارهای اجتماعی، و بدن به‌مثابه محل تلاقی تنش‌ها.

آثار دیگرش نیز بازی‌های هنرمندانه‌ای با تصور ما از زیبایی و کاربرد هستند. او از اشکال کودکانه و پلاستیکی و رنگ‌های تند بهره می‌برد تا تصورات کلاسیک زیبایی را به چالش بکشد.

او جواهر را نه فقط جسم، بلکه وسیله‌ای برای فکرکردن می‌داند و آثارش بی‌صدا فریاد می‌زنند: «نگاه کن، اما فقط نگاه نکن؛ فکر کن».

  1. Ted Noten (هلند، ۱۹۵۶)

طراح غیرقابل پیش‌بینی‌ای است که در مرز هنر مفهومی، طراحی صنعتی و نقد اجتماعی حرکت می‌کند. ابتدا دندان‌پزشکی خواند و سپس به هنرهای تجسمی و طراحی جواهر روی آورد.

او جواهر را نه برای درخشش، بلکه برای معنا می‌سازد؛ حتی اگر آن معنا تلخ، خشن یا متناقض باشد.

یکی از آثار معروف او «Lady-K Bag» است؛ کیف زنانه‌ای شفاف که درون آن تپانچه طلایی قرار دارد تد نوتن با Lady-K Bag  سوال مهمی مطرح می‌کند: قدرت واقعی زن از کجاست؟ آیا فقط به ظاهر و زیبایی است، یا چیزی عمیق‌تر و معنادارتر؟

این کیف ، نشان‌دهنده‌ی تضاد میان ظاهری لطیف و نیروی پنهان درونی است. نوتن می‌خواهد بگوید قدرت زن تنها به زینت ظاهری خلاصه نمی‌شود؛ بلکه می‌تواند از منابعی عمیق‌تر و پیچیده‌تر سرچشمه بگیرد.

این اثر دعوتی‌ست به بازاندیشی درباره مفهوم قدرت زنانه فراتر از شکل و ظاهر.

Picture7

Picture8

 

او بارها اشیای غیرمعمول مانند موش مرده یا کوکائین را در رزین شفاف حبس کرده تا داستان‌هایی از بحران‌ها، مرگ و اقتصاد روایت کند. موش، برخلاف تپانچه‌ی طلایی که نماد قدرت و تهدیده، موجودی کوچیک، مزاحم، و اغلب ترس‌آور یا چندش‌آور است. قرار گرفتنش در یک کیف شفافِ لوکس، تضادی عمیق ایجاد می‌کند بین زیبایی و “چیزهایی که نباید دیده شوند” . نوتن به ما یادآوری می‌کند که پشت ظاهر درخشان و طراحی شیک، ممکن است چیزهایی پنهان باشد که ما ترجیح می‌دیم نبینیم یا درباره‌شان حرف نزنیم.

موش در اینجا می‌تواند نمادی باشد از واقعیت‌های پنهان، ضعف‌هایی که جامعه از زن پنهان می‌کند، یا حتی ترس‌هایی که زن‌ها با آن ها زندگی می‌کنند. به عبارتی، این کیف فقط یک شی‌ء زیبا نیست، بلکه روایتی‌ست از لایه‌های پنهان قدرت، ترس، و حقیقت در زندگی زنانه.

Picture9

Picture10

Picture11

  1. Lisa Walker (نیوزیلند، ۱۹۶۷)

با شکستن مرزهای مرسوم، جواهرسازی را به کاوش در زندگی روزمره، حافظه جمعی و فرهنگ مصرف بدل کرد.

او زیر نظر  Otto Künzliآموزش دید اما مسیر شخصی خود را با بی‌پروایی و زبانی منحصربه‌فرد ساخت.واکر از مواد روزمره و بی‌ارزش مانند سیم برق، چسب، پارچه و زباله‌های روزمره استفاده می‌کند و آن‌ها را به ابزاری برای گفت‌وگو تبدیل می‌کند.

لیزا واکر در آثارش نگاهی بسیار شخصی و تجربه‌محور به جواهرات دارد. او بیشتر از آن‌که به نتیجه‌ی نهایی فکر کند، روی فرآیند ساخت تمرکز دارد؛ چیزی که در مجموعه‌ی Wire Experiments  به‌وضوح دیده می‌شود. در مجموعه‌ی Wire Experiments، لیزا واکر با استفاده از سیم‌های ساده و بی‌ارزش، جواهراتی خلق کرده است که عمداً شکل‌هایی نامنظم و ناقص دارند. برخلاف انتظاری که از جواهرات به‌عنوان اشیای براق، ظریف و دقیق وجود دارد، این آثار بیشتر به خط‌خطی‌های بی‌قاعده شباهت دارند. واکر با این انتخاب، ارزش‌های تثبیت‌شده‌ی زیبایی و مهارت را زیر سؤال می‌برد و از مخاطب می‌خواعد دوباره فکر کند:آیا زیبایی در کمال است یا در صراحت و صداقت فرم؟

این آثار نه‌تنها حاصل تجربه و بازی با فرم و متریال هستند، بلکه تلاشی هستند برای رها شدن از قالب‌های از پیش‌تعیین‌شده‌ی جواهرسازی. واکر به ما نشان می‌دهد که حتی یک سیم بی‌قیمت هم می‌تونه حامل معنا باشد، اگر نگاه‌مان را عوض کنیم.

Picture12

“More News from Nowhere”  مجموعه‌ای است از جواهرات غیرمتعارف که با اشیای روزمره، دست‌دوم یا حتی بی‌ارزش ساخته شده اند. نام مجموعه برگرفته از یک ترانه از گروه Nick Cave and the Bad Seeds  است که خود نیز درباره‌ی یک دنیای بی‌منطق و بدون مرکز ثقل صحبت می‌کند ، درست مانند آثار این مجموعه.

«More News from Nowhere» یعنی خبرهایی از جایی که انگار هیچ‌کجاست؛ از جهانی که نه نظم داره نه منطق سنتی ، ولی اگه با دقت نگاه کنی، پر از معناست. نوعی آگاهی دادن از دل هرج و مرج ها!

در مجموعه ی More News from Nowhere  او با ترکیبی از طلا و نخ‌های رنگی، جمله‌ای درخشان و طلایی را به شکل گردنبند ارائه می‌دهد. این جمله با ظاهر فریبنده‌اش، به وضعیت امروز ما اشاره دارد؛ جهانی مملو از اخبار بی‌پایان که اغلب سطحی، تکراری یا بی‌معنا هستند. استفاده از فرم زینتی برای نمایش جمله‌ای مبهم، نشان می‌دهد چگونه این حجم از اطلاعات بی‌وقفه به بخشی از زندگی و حتی بدن ما تبدیل شده‌اند؛ بی‌آن‌که الزاماً معنا یا ارزشی داشته باشند. واکر در این اثر، انتقادی ظریف به فرهنگ مصرف رسانه‌ای و اغراق در روایت‌گری‌های روزمره وارد می‌کند.

Picture13

اثر  Necklace  از موبایل‌های قدیمی، نخ و رنگ ساخته شده؛ اثری که ما را به فکر می‌اندازد: چیزهایی که روزی در مرکز زندگی ما بودند، چطور به زباله‌هایی بی‌جان تبدیل شده‌اند؟ با این حال، آن‌ها هنوز ردّی از خاطرات، تجربه‌ها و هویت جمعی ما را با خود دارند.

Picture14

لیزا واکر زیبایی‌شناسی رایج را به چالش می‌کشند. او به‌جای استفاده از فلزات گران‌قیمت یا سنگ‌های قیمتی، از مواد پیش‌پاافتاده‌ای مثل فوم، پلاستیک، اسفنج یا وسایل شکسته‌ی روزمره استفاده می‌کند. این انتخاب آگاهانه، نه از روی کم‌توجهی بلکه از روی نگاهی عمیق به مفاهیم زیبایی، ارزش و هنر است.

کارهای او به نوعی نقدی بر فرهنگ مصرف‌گرا و نگاه مادی‌گرایانه به جواهرات‌اند. وقتی یک تکه اسفنج کهنه را به‌جای الماس به‌عنوان گردنبند می‌بینیم، ذهنمان متوقف می‌شود: چرا این نباید جواهر باشد؟ چه چیزی باعث می‌شود چیزی را ارزشمند، زیبا یا هنری بدانیم؟

واکر با این آثار، مفاهیم آشنا را به‌هم می‌ریزد و از ما می‌خواهد تعریف‌مان از زیبایی، ارزش و هنر را از نو بررسی کنیم.

نتیجه‌گیری

در نگاهی کلی، جواهرات مفهومی نقطه‌ی تلاقی هنر معاصر، طراحی، و تفکر انتقادی‌اند. آن‌ها برخلاف جواهرات سنتی که زیبایی، تجمل، و ارزش مادی را در مرکز توجه خود داشتند، ارزش را در معنا، محتوا، و تجربه‌ی ذهنی مخاطب جست‌وجو می‌کنند. در این سبک، جواهر دیگر تنها یک شیء زینتی نیست، بلکه بدل به یک رسانه می‌شود؛ رسانه‌ای برای بیان عقاید، پرسش‌های اجتماعی، بحران‌های فردی، و حتی اعتراضات فرهنگی.

همان‌طور که دیدیم، هنرمندانی چون Gijs Bakker، Otto Künzli، و Ted Noten با زیر پا گذاشتن مرزهای رایج در جواهرسازی، بستری فراهم کردند تا این رشته نه تنها با هنرهای تجسمی و معاصر پیوند بخورد، بلکه به ابزاری برای تأمل، واکاوی و گفتمان تبدیل شود. در ادامه‌ی این مسیر، هنرمندانی چون Lisa Walker با نگاهی زنانه و شخصی، مفاهیم جدیدی از زیبایی، ارزش، و بدن را وارد این جهان کرده‌اند؛ مفاهیمی که از دل تجربه‌های زیسته و خلاقانه بیرون آمده‌اند و نگاه ما را نسبت به جواهر، طراحی، و حتی خودِ هنر متحول کرده‌اند.

جواهرات مفهومی ما را دعوت می‌کنند تا دوباره بیندیشیم: زیبایی چیست؟ ارزش از کجا می‌آید؟ آیا یک قطعه‌ پلاستیک که بر گردن آویزان شده، می‌تواند تأثیرگذارتر از یک گردنبند الماس باشد؟ و آیا هنری که به بدن وصل می‌شود، می‌تواند تبدیل به روایتی صمیمی‌تر، ملموس‌تر، و انسانی‌تر از هنرهایی باشد که صرفاً در گالری‌ها و موزه‌ها جای دارند؟

در نهایت، جواهرات مفهومی نه تنها فرم و متریال را به چالش می‌کشند، بلکه بیننده را نیز درگیر می‌کنند. آن‌ها به‌جای ارائه‌ی پاسخ، سؤال می‌پرسند. به‌جای تزئین، معنا می‌سازند. و به‌جای دنبال‌کردن قواعد سنتی زیبایی‌شناسی، راهی می‌گشایند برای آفرینش نوعی ارتباط عمیق‌تر میان اثر، هنرمند، و مخاطب.

برای هنرمندی که می‌خواهد در دنیای امروز جواهر خلق کند، دیگر کافی نیست فقط به فرم و زیبایی بصری فکر کند؛ بلکه باید از خود بپرسد: «این اثر چه می‌گوید؟»، «برای چه کسی است؟» و «چرا به این شکل بیان می‌شود؟» در پاسخ به همین پرسش‌هاست که جواهر از یک جسم خاموش، به یک اثر زنده‌ی هنری تبدیل می‌شود.

این مقاله توسط فروغ گنجی طراحی و تدوین شده است.

[امتیاز دهید]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ارتباط در تلگرام

آیدی تلگرام ما : mortazavida

موقعیت مکانی ما روی نقشه

بلوار میر داماد ، ضلع شرقی بانک مرکزی ، پلاک 196 ، واحد 6

ارتباط در واتس اپ

شماره واتس اپ : 09338606211

شماره های تماس

ساعت کاری مجموعه : شنبه الی چهارشنبه - 9 تا 18

دوره‌های مبتدی

دوره‌های پیشرفته